یه پیاله رسوایی
6.8
سندرم عکاسی گرفتم امادریغ که تامن دوربین به دست نشده بودم دورتادورم پرسوژه بود اماحالا...نمونش خونه کاه گلی مخروبه که رو دیواراش شقایق و گلای زرد دراومده هرروز از پنجره سرویس چشم دوختم بهش دوربین به دست که شدم شقایقاش ناپدید شدن....واکنون من به دنبال سوژه!!!زهی خیال باطل
6.1
+تو چه موجودی هستی دختر؟!_موجود گل دوست!
+هه:)))دیووووووونه!
گل دوست دارم یه باغچه پر از یاس ...پر از مخلوط رز سفید وقرمز...یه عالمه پیچک که پیچیده دورشون با گلای بنفش خوشگلش...یه حوض آبی یه ایوون سنگی که پرازگلدونای شمعدونی قرمزه..چه خیالای دوری!هه...
+اطلسیای اتاق تو:)))
6.
کتابفروشی خیابونی نزدیکای شیرخوارگاه...هرروز کتاباتو پهن کن کنار خیابون امید داشته باش کسی هم نخره حداقلش اینه که یه ردیف گرد وغبار دیگه یه ردیف دود خالص دیگه پرمیکنه تنهایی کتاباتو!+کاش اونقدر پول داشتم که همه ی کتاباتو میخریدم ...همشو!
از پول هم بیزارم چیزی که وقتی تو جیبت جاخوش میکنه به خودت اجازه میدی خیالت راحت باشه حتی قدماتم قرص تر برمیداری محکمتر...ازش متنفرم ازین آرامش کاغذی که چه بلاها که سر اشرف مخلوقات نیاورد و چه ذلالتا که دچارش نکرد!
7
صدایم رابه یادآر اگرآواز غمگینی به پاشد.من این شعر گرانم که ازارزان و ارزانی جداشدمن هرچه ام باتو زیباترم.برعاشقت آفرینی بگو
تابیده ام من به شعر تنت.میخوانمت خط به خط مو به مو
بی تو بی شب افروزی ماندنت بی تب تند پیراهنت
شک نکن من که هیچ...آسمان ...هم زمین میخورد!
6.9
وقتو میشه باهرچیزی تلف کرد حتی خواب ولی با حرف زدن نه ...بزرگترین اشتباه دنیاس...تلف کردن وقت با حرف زدن!البته خب یه استثناهایی هم وجودداره اوناییکه حرف زدن باهاشون به وقت ارزش مضاعف میبخشه ولی باسایرین درواقع تلف کردنه اون هم به فجیع ترین شکل ممکن...+حاضرم تنهایی رو تحمل کنم اما این ننگو نه!
7.5
بهاری که سرشار ازشوق است یک تولد میتواند کافی باشد برای ازیاد بردن تمام تنهایی های این بهار!آقا آمدنت مبارک...+وچه خوبه که تولد بهاری ترین من باتولد تو همزمان شده ...تولدت مبارک مادرم ...عزیزدلم.دلم برای آغوشت تنگ شده دلم برای حرف زدن باتو برای شوخیهات برای خستگیات که هیچوقت نتونستم از تنت بیرونشون کنم تنگ شده دلم برای دستات تنگ شده برای تو مامان...آقا حواست به مامانم باشه:)
8.1
امروز صبح زود داشتم فکر میکردم چه خوبه که هوا ارث بابای هیچ کس نیست و من میتونم هرحجمی ازاین هوای تازه را که دلم میخاد وارد ریه هام کنم ...ازموقعی که این کشف بزرگو کردم هرچی اکسیژن این دوروبر هست باولع قورت میدم...به بعضیا نگاه که میکنم باید تو نگام ببینن که میگم چته ارث بابات که نیست!+چرت نوشت میان روزی!
8.9
سرطان اصلا چیز خوبی نیست:((((..چه سرطان نوک انگشت پا باشه چه سرطان کل دستگاه گوارش و متعلقات...کاش رو سر هیشکی خراب نشه:(یکی ازدلایل اینکه قبل ازکنکور عشق رشته پرتودرمانی و پزشکی هسته ای در کله مبارکمان افتاده بود شاید این بود که دلم میخاس گونه های حداقل یه بچه سرطانیم که شده بامهربونی لمس کنم درحالی که میدونم من میتونم بهش کمک کنم!اما خب لایقش نبودم:(+ 1.اندراحوالات مطالعه جزوه انکولوژی
2.اندراحوالات این حال وهوای کنکور که این روزا تو کل وجودم موج میزنه باهرلحظه موج زدن خودم تو جاییکه یه روزایی درست مثل همین روزا توی کتابای تست غوطه ور بودم و یه استرس عجیب خیمه زده بود روسرمن و کتابای عزیزم...و چقدر که دلتنگ تست زدن شده ام!!!:/
8.8
نمیدونم چی بنویسم ولی دلم میخاد بنویسم...شیطنتایی که عین زامبی حمله کرده بودن به دختر آرومی که من باشم همه عقب نشینی کردن ...بعضی چیزارو آدم شاید استعدادشونو داشته باشه ولی تاوقتی نخاد اون استعداده عین یه دونه لوبیا یه گوشه ذهنش میوفته...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |